عشق انسان را پریشان می کند
خانه های خشتی ویران می کند
خانه ای سازد جنسش از بلور
عشق حیوان را انسان می کند
ادامه مطلب
شعر شماره ۱۲
آســــــــــــــــیه همسر فرعون «ندا» داد یار بّ
خـــــــــانه ای ده خـــــــدایا به موازات خـــودت
عشـــــــق است طاقت دوری ندارد عشــق است
که چــــــــنین آمده نزدیک به ساحــــــات خودت
روز عاشــــــور حســــــــــین ع گفت خدایا دادم
اکبر ع و اصغرع و عبّاس ع به آن ذات خودت
سوره فجر عجب سوره عــــــــــــــــــشقی باشد
گفت اللّه بیا «نفــــــــــــــــس» به غایات خودت
نایبی عمر و جـــــــــوانی کف دستش بگذاشت
که کند وقـــــــــف برای دل و حالات خودت
سلطان علی نایبی
۱۹ تیرماه ۹۵ ساعت ۲:۳۰ بعد ازظهر
#سلطان_علی_نایبی #شعر #عشقالهی
شعر شماره 11
تمام شــــــــــــــــب نگاهم خیــره گشته
به دنبال غــــــــــــــــم دیریــــــنه گشته
غم «عشـق خـــــــداوند» در سرم بود
از «اندیشه» گذشت در «سینه» گشته
ســـــــــلام من به «ابراهــــیم ادهـــم»
که در «بازارعشـــــــــق » آئینه گشته
سلام من به «مولانای بلـــــــــــــخی »
که زانویش زسجده «پینه» گشــــــــته
سلامی هم به «مـــــــــجنون» می نمایم
که خون از «عشق لیلی» دیــــــده گشته
بدان ای نایبی عاشــــــــــــق کسی است
که قلب او ز«عشق» بی کیــــــــــنه گشته
سلطان علی نایبی
۲۰ -۴- ۱۳۹۵
ساعت ۷:۴۸ بعد ازظهر
شعر شماره 10
در شــــلوغی بازی، توپ بازی ام گم شد
در میان آن شـــادی،توپ بازی ام گم شد
زنده از می ساقی،شــــــاد از دم مطرب
اوج بحث عــرفانی،توپ بازی ام گم شد
سرشکست در بازی،پای راست من زخمی
چشمهایم معـــیوب،توپ بازی ام گم شد
شعر حافظ و ســــعدی، مثــــنوی مولانا
در میان این اشـــعار، توپ بازی ام گم شد
واقعاً چه دنیایی است!این حقیقتی تلخ است
در غریــــــــــو آزادی، توپ بازی ام گم شد
نایبی بخوان روضــــه، نــه! ترانـــــه ای برگو
خاطرم شد آســــــــوده ،توپ بازی ام گم شد
سلطان علی نایبی
۲۱،۴،۱۳۹۵ ساعت ۹:۲۵ شب
پنج شنبه ۲۴-۵- ۱۳۹۵
#سلطان_علی_نایبی #شعر
شعر شماره ۵
ای مردم هَزاره، یَک دل و یَک صـــدا شویـــد
بر آسمان هفتــــــــمین بر بال ها، رَها شویــــد
حفظ ادب،شـــــرم قــلم،روح سخن ، دربینتان
هرگز نگردد دور تا ، یک الگوی عُـــلیا شوید
داعش به سمت چپ بود،درسمت راستت طالبان
ای هوشمند ای هوشیار،برخیز تا بینا شوید
پرواز وحدت شما امری ضروری گشته است
بر دشمنان مشترک آن گاه بی پروا شوید
این جا صدای حنجره هرگز نگردد بیش از حدّ
فریاد را بر دشمنان،غرّاتر از میـــنا شوید
سلطان علی نایبی
۱۶ـ۵ـ۱۳۹۵
#سلطان_علی_نایبی #شعر #وطن
شعر شماره 4
تمام این جهان خونبار گشته است
دل مظلوم زغم غمبار گشته است
کجایند عقلهای آدمی زاد؟!
گمانم عقل ها بیمار گشته است
سلام من به یک وجدان بیدار
زخواب غفلت او بیدار گشته است.
#سلطان_علی_نایبی #شعر
13_6_1395
شعر شماره 3.
بیا که روضه بخوانیم برای دولت یار
بیا که نوحه سرائیم ، زهجر او بسیار
بیا دمی بنشینیم به دور خانه مظلوم
و اشک و مویه کنیم برای او هر بار
نه اشک، بلکه برایش قیام باید کرد
و هرچه خانه ظالم،بیا کنیم رگبار
ببین برای عدالت چه ها برفت بر دل
ببین تو قلب پریش و دوچشم من غمبار
دعای نیمه شب و ظلم،چگونه می گنجد؟
در این خرابه دلت،ای برادر بیمار!؟
دمی جلا بده این درون قاطی را
بیا بکش نفس امّاره ات، بر دار.
شاعر : سلطان علی نایبی
سه شنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۵
#سلطان_علی_نایبی #شعر
شعر شماره 2.
چاره ای نیست جز تحمل این هستی پر از تکرار
و چند صباح ، در این جهان در گذر بی قرار
و خنده ها و گریه های موقّتی که می رود
حتّی، نگاه خسته آن دوست همیشه یار
شعر شماره 1.
چیزی به انتهای سعادت نمانده است
چیزی در این راه، به غایت نمانده است
طاقت بیار رفیق،سختی این راه پر خطر
چیزی برای رسیدن به طراوت نمانده است.
سلطان علی نایبی
۱۸ شهریور .۱۳۹۵
..........................